حال و هوای نوروز

سال نو دیگه تبریک نداره آخه دیگه همه جا اینقدر گفتن که دیگه من نگم بهتره.حادثه های سال گذشته گفتن نداره آخه.من کنکوری بودم و چشم امید خانواده و این حرفا ...!پارسال کلا سال سختی بود اما تونستم بفهمم توی موقعیتهای سخت بد نیستم و اینکه بعضی وقتا بعد از سختی آسونیم هست البته همیشه نیست.خیلی بستگی به این داره چطوری بهش فکر کنیم.کنار اومدن با شرایط سخت خیلی بهتره.دوست داشتم سال نو بیشتر برای خودم آرزوهای خوب داشته باشم.حداقل میدونم خودمو خیلی دوست دارم.کسایی که آدم دوست داره براشون مهمن!! 

خلاصه اینکه موضوع خاصی پیدا نکردم در موردش بنویسم اما میشه بازم نوشت از اینجا تا جایی که انتها نداره...یه چیز دیگه هم دارم میفهمم اینکه عادت کردن و عشق از هم خیلی جدا نیستن بلکه عادت کردن جزیی از عشقه و دیگه اینکه با این روند دخترای ایران در ۱۰-۲۰ سال دیگه اینقدر دخترا خودشونو تحویل میگیرن که به هیچ وجه حتی با هم دیگه حرف نمیزنن.البته مزخرف گفتن من انتها نداره تا بینهایت میتونه ادامه پیدا کنه طوری که هیچ رقم نمیشه ربطشونو پیدا کرد. 

آرزوها و برنامه های سال گذشته هنوز تکمیل نشدن اما دارم براشون تا حدی تلاش میکنم.اصولا کاری رو که آدم دوست داره نمیشه گفت داره براش تلاش میکنه.چیزایی نیازمند تلاش هستند که خارج از علاقه هستن.بقیه همه رفتن توی راهشون لذت داره تا اینکه تلاش.البته بستگی به بار مثبت یا منفی تلاش داره. 

یکی از بهترین خصوصیت های زندگی اینه که قابل پیش بینی نیست.چقدر خوبه که نمیدونی فردا چه اتفاقی میفته با چه چیزی روبرو میشی این باعث تکامل میشه.باعث میشه بهتر بتونی مدیریت کنی همه چیز رو.اگه قرار باشه چیزای خوب رو از خدا بخوای پس نمیتونی آدم مقاومی باشی.پس باید دست و پنجه نرم کنی نه اینکه خودتو به تقدیر بسپاری چون تو جزیی از تقدیر هستی.اصلا تو تقدیری !

تنها درسی که از تغییر طبیعت میگیرم اینه که همه چیز میگذره و اصلا به یاد مرگ نمیفتم چون مرگ گذر از یه مرحلس و ترسی نداره.باید از فرصتهای خوب زندگی بهره برد.چقدر کلیشه ای دارم مینویسم عین قصه ها!! 

از تعطالات یاد گرفتم چقدر خوش خلقی خوبه.سعی کردم عهد کنم خوش خلق تر باشم و دیگه اینکه هیچ وقت جواب بدی رو با بدی ندم وووو اینکه اگه بخوام جایی از ایرانو برای زندگی انتخاب کنم از ناحیه های مرکزی و شمالی و شرقی و غربی نیست.فقط یه نقطه میمونه میتونی حدس بزنی.کلا مناطق گرمتر قلبهای پاکتری دارن و یاد گرفتن چطوری زندگی کنن.من هنوز یاد نگرفتم.شوق زندگی رو باید توی اونا پیدا کرد. 

ببخش اگه پراکنده گویی کردم... 

پ.ن : فردا ۱۵ فروردین همه دختر پسرای دانشکده با لباسای نوشون میان و هیچ کس رو تحویل نمیگیرن.بعد از یه هفته که کثیف شد و رفت لباسشویی همه دوباره مثل اول میشن !

نظرات 1 + ارسال نظر
فرنوش جمعه 14 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.ehsasat.com

سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد