آذر ماه

همیشه با سرما حال میکنم.البته بیشتر موقعهایی که خوب لباس پوشیده باشم بعد برم بیرون ! نمیدونم هدف چیه.مدتهاست گمش کردم.دارم بیهوده میچرخم.دور خودم یادم نمیاد به خاطر چی دستو پا میزدم.هیچ وقت به اون چیزی که میخواستم نرسیدم.برام تکراری شده اما حرف اینه که برعکس همه چی رفتن و اومدن فصلهای سال اصلا حالمو بهم نمیزنه.اما بقیه چیزا حداقل یه برا حالمو بهم زدن...البته من خودم افراطی خیلی کار میکنم.اینجا تا یه چیزی مینویسم میریزن رو سرم دوباره پاکش میکنم دوباره مینویسم.تحمل اینکه حرفای خودمم حال بهم زن نشه هم ندارم ! از رانندگی هم دیگه داره حالم بهم میخوره.فعلا دارم با دانشگاهو مخصوصا پسراش حال میکنم تا اینکه ببینم اونا کی حالمو بهم میزنه !
دارم فکر میکم به یه تحول جدید.نمیدونم چی باید باشه.یه چیزی که تلاش خیلی زیادی نخواد.اصولا من خیلی تلاشگر نیستم ! دوست دارم خوش بگذرونم...! به لطف خدا هیچ وقت هم میسر نمیشه ! البته اگه بشه بازم حال نمیکنم ! شاید باید برم دنبال اکس !!! البته میدونم بعد ا یه مدت با اونم دیگه حال نمیکنم. 

حالا کاری به این حرفا ندارم.26 آذر برف خوشگلی اومد.با این فعلا حال کردم.خیلی باحال بود که توی دانشکده کنار عابر بانک برف روی زمین نشسته بود.من همیشه هر جا پامو میزاشتم بعد از رفتنم تعمیر و درست میشد.حتی توی خونه هم اگه یه بچه بعد از من بود (در صورت بودن مامان بابام روانی میشدن !) خیلی حال میکرد.حالا حکایت دانشکدس که دارن تعمیرش میکنن.انگار خیلی جالبه که من دانشگاه قبول شدم نه ؟ چون احتمالا بقیه فکر میکنن خیلی احمقم که تعجب کردن.البته اینجا قبول شدنم مقدار زیادی حماقت میخواد ! 

میگن پسرای متولد آذرماه خیلی مزخرفن.متاسفم برای هر کی که آذرماهیه و هر احمقی که اینارو توی کله مردم فرو کرده.البته من خودم به کثرت دختر و پسرای آذرماهی مزخرف زیاد دیدم اما اینکه دلیل نمیشه.از خرافات بدم میاد هر چند که خودم به تخیل زیاد علاقه دارم(فکر میکنم متناقض به نظر نمیاد !)فردا آخرین روز آذر ماهه و روز دهن سرویسیه بچه های هفتییه دانشکده.پس به انتظار مینشینیم !!!