-
تغییر مکان
سهشنبه 21 دیماه سال 1389 03:35
وبلاگ جدید : www.pouyanonline.com
-
مشترک گرامی خوب بودن هزینه ای ندارد !
شنبه 29 آبانماه سال 1389 04:03
اینو رو پست facebook یکی از دوستام خوندم که مشترک گرامی خوب بودن هزینه ای ندارد فقط جهت اطلاع ! واقعا چرا بعضی از ما ایرانیا چشم دیدن همدیگه رو نداریم ؟ چرا نمیتونیم با بقیه خوب باشیم ؟ این اصلا سخت نیست تا به همدیگه خوبی کنیم !! بابا چرا اینقدر تنگ نظر هستیم چرا وقتی رفیقمون بیشتر پول داره پشت سرش صفحه میزاریم ؟ چرا...
-
در تلاش برای رسیدن به آرامش
شنبه 1 آبانماه سال 1389 23:35
وقتی شروع می کنی یه راه طولانی رو بری برای اینکه به آرامش برسی... به حرف پسر عمم دارم فکر می کنم که می گفت سر نخواستنمون دعواست ! خیلی طول میکشه تا آدم بفهمه چه بلایی توی مملکت خودش سرش اومده. مدتها سعی داشتم راهی پیدا کنم که به آرامش برسم.فکر نمیکردم مدتی که دارم درس می خونم ، مدتی که خونه بابا مامانم هستم و همه لحظه...
-
نمیدونم کدوم روز میشه ؟
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 22:07
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم --------- راحت جان طلبم وز پی جانان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بیطاقت ------- به هواداری آن سرو خرامان بروم گرچه دانم که به جائی نبرد راه غریب ----- من به بوی سر آن زلف پریشان بروم به هواداری او ذره صفت رقصکنان -------- تا لب چشمهء خورشید درخشان بروم در ره او چو قلم گر به سرم...
-
متن کتاب فرزند ملت خاطراتی در مورد زندگی دکتر احمدی نژاد
جمعه 8 مردادماه سال 1389 18:02
این کتاب رو از سایت رجا نیوز پیدا کردم.ظاهرا ژیغمبر دیگه ای روی زمین پیدا شده !! گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید! به نام خداى مهربان به جاى مقدمه سخنى با دکتر محمود احمدى نژاد جناب آقاى دکتر احمدى نژاد! مى دانیم که از خواندن برخى از این نوشته ها اعصابتان به هم مى ریزد.شاید...
-
برای رفع استراحت از نوشتن !
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 01:47
این فال ماله چند ماه پیش یعنی بهمنه که با بچه ها رفته بودیم شیراز : اینم یه عکس دیگست از روستای ابیانه که روز ۱ فروردین من و خونواده خالم رفته بودیم ابیانه و کاشان و قمصر و طبیعت و ... کلی جای دوستای خوب خودم به غیر از حسودان تنگ نظر و عنودان بد گهر خالی بود. یکی از بدیهای ابیانه مردم یکمی بد خلق اونجا بود ولی واقعا...
-
اخطاریه !
یکشنبه 9 اسفندماه سال 1388 00:43
خدا را شکر که در این دوره و زمانه از زمره آدمیانی نیستم که به خاطر بیکاری روی به فضولی و دخالت در کار دیگران بیاورم.در زمانی نه چندان دور از امروز شخصی به نام ... سعی در فضولی در کار اینجانب داشته که به حول و قوه الهی دفع مضرات همی گشته.در این مکان مقدس تاکیدات موکده همی نمایم که در صورت تکرار آن عمل قبیحه به طرز...
-
دانشگاه
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 21:32
دلم نمیخواد زود از دانشگاه بیام بیرون ! البته نه به خاطر اینکه خوب واحد پاس نکردم فقط به دلیل اینکه بیرون هیچ خبری نیست.فقط دلم میخواد به طور کلی برم نه اینکه خودمو بیکار کنم. یه چیزی رو فهمیدم : حالم از حسادت و آدمای حسود به هم میخوره.فکر کنم فعلا کافی باشه !
-
مسافرت ۴ روزه
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 00:38
چند روز رفتم مسافرت.خیلی عالی بود.بعد از حدود ۹ ماه که به قصد تفریح مسافرت نرفته بودم.البته همین هم از سر لجبازی بود ولی فوق العاده بود.شاید اندازه ۴ ماه تجربه گرفتم. بهترین تجربه این بود : هیچ چیزی اندازه محبت بین آدما ماندگار نیست.هیچ چیز...
-
گیتار
شنبه 21 آذرماه سال 1388 01:05
این یه داستانه که از وبلاگ یه دوست قدیمی برداشتمش.قشنگ بود گذاشتمش اینجا.باید ببخشید که از آوردن آدرس وبلاگش توی اینجا معذورم.اون دوست رو سال هاست ندیدم.امروز که یادش افتادم میزارمش اینجا.سکوت بین بعضی از آدما هیچ وقت شکسته نمیشه. داستان اسم نداره اسمشو میزارم گیتار : هرروز وقتی گیتارمو بر می داشتم و شروع به نواختن می...
-
شب امتحان
جمعه 20 آذرماه سال 1388 02:10
اخیرا شبهای امتحان استرس دارم.تقریبا باید شبهای امتحان معجزه کنم ! بیداری شب امتحان خیلی جالبه تو نشستی و هیچی نمیفهمی و شب به روز تبدیل میشه و تو همچنان نفهم باقی میمونی البته این شامل کسایی مثل منه که شب امتحان تازه از محدوده امتحان سوال میکنن. به هر حال همچنان معتقدم میشه ریاضی ، فیزیک و همه درسها رو حفظ کرد ! باز...
-
دانشجو
دوشنبه 16 آذرماه سال 1388 16:49
من اهل این نیستم که توی مناسبت های مختلف چیزی بنویسم یا تبریک بگم یا چیز دیگه ای فقط از اینکه دانشجو هستم افتخار میکنم چون خیلی چیزا فهمیدم و اینکه چطور میشه بهتر فکر کرد.دوران دانشجویی اوج نیاز فرد به فکر کردنه و اوج یادگیری شاید بیشتر اجتماعی و فرهنگی تا درسی نه به خاطر اینکه من درسیشو خیلی تلاش نکردم فقط چون چیزای...
-
یک شب تا صبح تنها
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 02:00
شب تا صبح بیدار موندن یه حس خوب داره.انگار فقط خودتی.وقتی بری بیرون قدم بزنی حس میکنی فقط خودتی.نهایت تنهایی.یه کوچه خلوت عاری از ترس ، فکر میکنی توی فضا غرق شدی داری میری جلو.جلوی پات ، روبرو و همه جا حاکی از عدم وجود زندگیه.وقتی که با خودت تنها میشی میفهمی کجایی.اونایی که خوابیدن یا نیستن کجان.میتونی احساستو...
-
نقطه تغییر
جمعه 29 آبانماه سال 1388 09:41
تا حالا شده به جایی برسی بفهمی که خیلی اتفاقی تغییر کردی ، علاقه هات تغییر کردن ، با چیزایی که قبلا دوست داشتی کنار نمیای یا چیزای جدیدی دوست داری.نمیدونم چطور این اتفاق برای آدما میفته. 2-3 روزه کمر درد بدی گرفتم.حس خشک شدن هم حس جالبیه.اینکه هر کاریو با زجر انجام بدی.بعضیا توی زندگی اینطورن.هر کاریو انجام میدن ولی...
-
نازنین
جمعه 22 آبانماه سال 1388 15:43
تو شدی مهمون من مهمون قلبم ، از صدات زمزمه ی عشقو شنیدم ، تو به من قشنگترین لحظه رو دادی من واست قشنگترین قصه رو گفتم. نازنین از تو چه پنهون آتیش افتاده به جونم ، تا میتونی مثله آتیش بسوزونم بسوزونم. عاشقیت همیشه با من عشق من همیشه با تو ، گریه هام میگذرن از من زندگیم پر میشه با تو اومدی تو روزگارم دیگرون رفتن و رفتن...
-
گوش پاک کن
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 15:51
جدیدا هر ماه یه بسته گوش پاک کن مصرف میکنم.خیلی حال میده.مثل این میمونه که بخوای مغزتو در بیاری.حس لذت بخشیه وقتی فکر میکنم دارم یه چوب میکنم توی مغزم هر چند که به مغزم نمیرسه.جزو فواید گوش پاک کن خود آزاریه.یه چیزی که گوشتو درد میاره.خوشت میاد همینطور...حس خوبیه با این دید استفاده کن به نتیجه میرسی !
-
شاخه گل
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 10:17
دو تا شاخه گل مریم خریدم با ساقه بلند.نمیدونم برای چی؟ دو تا خیابون راه رفتم تا برسم خونه.همه به دو تا شاخه گل توی دستم نگاه میکردن و سعی میکردن ببینن دختری اون دور و بر نیست که من بهش نگاه کنم؟ اما شاخه های گل فقط برای دل خودم بود.هنوز توی خونه توی گلدون قرمز روی میز ایستادن.هر روز که میام خونه بوی اونو حس...
-
بیماری
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 21:19
مظمئنم مریض شدم.شک ندارم.عاشق اینم که درس بخونم ، وقتی ورقش میزنم حالم ازش بهم میخوره.از شوق اینکه کسیو ببینم میسوزم وقتی میبینمش میخوام ازش فرار کنم.وای که چقدر برام سخته روابط دوستانه جدید.شدم دچار بیماری چه کنم؟؟؟ کاش چیزی خوشحالم میکرد.کاش کسی بهم میگفت خیلی حرفا دروغه.کاش بازم دروغ به خردم میرفت.دلم میخواد خودمم...
-
زور اضافی
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 09:09
تا حالا شده تو زندگی برای نگه داشتن چیزی زور اضافی بزنی؟ خیلی بده.هر چی سعیتو میکنی میبینی که نه ! فایده نداره.اصلا قدرتشو نداری که نگهش داری.بعضی چیزا باید برن... باید بزاری از دست بره تا شاید بعدا دوباره برگرده سمتت.اینطروی فقط آدم خودشو خسته میکنه... خستم.خیلی خیلی خستم.احتیاج به یه مسافرت یا شدم چیزه دیگه ای...
-
ماه رمضان
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 19:31
امروز یه دوستام بهم گفت: اگه روزه نگیری و به روز فکر کنی بهتر ازاینه که روزه بگیری و به شب فکر کنی !! (البته این یه تقلید از یکی از جمله های شریعتی هست)
-
دفتر خاطرات
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 01:06
یادمه اون روزا که کوچیکتر بودم خیلی مینوشتم چون خیلی تنها بودم.مینوشتم توی دفتر خاطراتم.دفتری که خودم هیچ وقت کامل نخوندمش.شاید کسی بود که حرفامو گوش میکرد.فکر کنم سه ساله که توش ننوشتم اون برام مثل کسی بود که به حرفام گوش میکرد.اما دم بر نمی آورد.هیچی نمیگفت.اما دستخظ من باهام حرف میزد... دستخط هام هیچ وقت مثل هم...
-
خیانت
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 13:29
غم نگاه آخرت لحظه ی خداحاففظی گریه ی بی وقفه ی من تو اون روزای کاغذی قول داده بودیم ما بهم که تن ندیم به روزگار چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار تو حسرت نبودنت من با خیالتم خوشم با رفتنم از این دیار آرزوهامو میکشم کوله بارم پر حسرت تو دلم یه دنیا درده مثل آواره ای تنها تو خیابونی که سرده تا خیالت به سرم میزنه...
-
دوره های فراموش نشدنی
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 22:34
بعضی وقتا توی زندگی اتفاقاتی میفته که واقعا تحمل یکیشم مشکله چه رسه به اینکه همش با هم اتفاق بیفتن.شاید هیچی نتونه بدتر از این باشه که محاسبات آدم توی زندگی بهم بخوره.حساب کارا اشتباه بشه.قاطی پاطی بشه.بعد همه کارا با هم گندش در بیاد طوری که نتونی هیچ رقمه درستش کنی. خیلی بده روی کسی حسابی باز کنی که بعدا بفهمی واااای...
-
چی بنویسم؟
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 20:11
دلم میخواست بنویسم.از همه کارایی که باهامون کردن...از بلاهایی که سرمون اومده، از خفقان از بسته شدن انجمن اسلامی دانشگاه ، از حراست و از اینکه دانشگاهم توی آتیش سوخت و دوستام کتک خوردن از کسی که معلوم نیست از کجا اومده و بقیه رو بردن توسط کسی که با من توی دانشگاه درس میخوند و نقاب زد و دوستامو به کسایی که نمیدونم کی...
-
غریبه
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1388 07:15
کاش غریبه قشنگتر و سر تر ازم بود، همش میگم کاشکی یکم بهتر ازم بود...
-
صبح دیگر
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1388 21:56
آقا من نفهمیدم اون صبحه که قراره بیاد کی میاد.همیشه در راهه.توی دوره های ۴ ساله قراره بهشت بشه.پس چرا ما نمیفهمیم؟ ؟ ؟
-
اصل جلوگیری از تابلو شدن
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 01:06
خیلی مهمه که نزاری ضایع بشی.تا حس میکنی داری گندشو در میاری ۳ شو بگیر.سعی کن اصلا بقیه نفهمن.مهم نیست قضیه چیه.سریعا قضیه رو جمع و جور کن نزار کسی بفهمه موضوع چی بوده.این مثل حذف کردن درس میمونه.وقتی میفهمی داره گندش در میاد سریع اقدام کن. یه چیز دیگه : دارم سعی میکنم مسواک زدنو ترک کنم اما متاسفانه نمیتونم و هر از...
-
کارایی های مختلف کارت دانشجویی
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 11:05
کارت دانشجویی من چند تا چیزو در بر میگیره.از بالا که بخونی میفهمی دانشگاه باید کارخانه آدم سازی باشه.حالا چجوری الله اعلم.شماره دانشجویی ۸۷۱ اولش نشونه ای برای مسخره شدن توسط سال بالایی ها و صفری شنیدنه.مقطع کارشناسی برای اینکه درب ورودی دانشگاه نتونی ماشین بیاری داخل و گوشزد میکنه که کارشناسی ارشد فقط ماشین میاره توی...
-
اصل بقای زندگی
جمعه 21 فروردینماه سال 1388 20:09
یه اصل وجود داره اینه که تو نمیمونی ولی بقیه هستن.خیلی بده که همیشه یادم میره یه روز میرسه که همه روزهای خوب و بد از جلوم رد میشه و به کثافت کاریهای خودم و پاچه خواری این و اون برای چیزای واهی میخندم.به اینکه چقدر برای نمره و ماشین و پول و هزار تا مزخرف دیگه آشغال بازی در آوردم.اینکه چقدر هم خونای خودم رو زیر پا له...
-
چای ، سلف ، کیک
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1388 14:56
هر روز میام دانشگاه فقط به خاطر اینکه بعد از کلاس اولی کیک بخورم ، بعد از کلاس دومی برم سلف ، بعد از سلف چای بخورم که مزه غذای سلف یادم بره.زندگی توی دانشگاه یعنی چای سلف کیک.