شب تا صبح بیدار موندن یه حس خوب داره.انگار فقط خودتی.وقتی بری بیرون قدم بزنی حس میکنی فقط خودتی.نهایت تنهایی.یه کوچه خلوت عاری از ترس ، فکر میکنی توی فضا غرق شدی داری میری جلو.جلوی پات ، روبرو و همه جا حاکی از عدم وجود زندگیه.وقتی که با خودت تنها میشی میفهمی کجایی.اونایی که خوابیدن یا نیستن کجان.میتونی احساستو بشکنی.غرورتو بزاری کنار.میتونی به خودت ثابت کنی که دروغهایی که پیش بقیه گفتی نیستی اونوقت بعد با حس تازه ای با بقیه روبرو میشی.با حس اینکه از قبل میدونی چی هستی.میخوای بیشتر نشون ندی !! وای خدای من...
تا حالا بزرگنمایی کسی بهت ضربه زده؟ اینکه فکر کنی خیلی بالاست بعد ... چقدر از آدمای دور و بر خودشونو بزرگشون میدن تصور اینکه چینی بزرگیشون پیش تو شکسته شه خیلی بده.این شاید مثل اینه که از زمین خوردن جلوی بقیه خجالت بکشی.چون فکر میکنی بهترین کسی هستی که راه میره.هیچ کس به این خوبی راه نمیره.وقتی بتونی خلوت خودتو به جمع بیاری خجالت معنایی نداره.وقتی که بتونی خودت باشی.وقتی توی تنهایی خودت قاضی خوبی باشی، وقتی یک شب تا صبح به حقیقت ارزش خودت فکر کنی !
تا حالا کسی بهت گفته بود که فوق العاده مینویسی؟
جدی گفتم
مرسی عزیزم.خیلی لطف داری.